بهترینِ برادرانت، کسی است که با راستگویی اش تو را به راستگویی بخواند و با اعمال نیک خود ، تو را بهبرترینِ اعمال برانگیزد . [امام علی علیه السلام]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

و بین آنها تعامل و ارتباط  برقرار است.اما اگر در مقام داوری بخواهیم  ارزشگذاری کنیم که کدام یک از عوامل و عناصر یاد شده برای حقیقت نمایی وعرضه واقعیت ها تفوق و برتری دارد باید اذعان کنیم که:زبان وسخن . ،بوسوئه،خطیب نامور فرانسه،در حضور لویی آنجا که از سیما و زیبایی های مریم ،مادر حضرت عیسی(ع)سخن می گوید چنین داد سخن در می دهد:هزارو هفتصد سال است که همه سخنسرایان عالم داد سخن در داده اند،هزارو هفتصد سال است که همه شاعران و نویسندگان در بیان سیما و زیباییهای مریم ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار بسته اند و هزارو هفتصد سال است که همه پیکر تراشان و مجسمه سازان و نقاشان هنرنمایی کرده اند اما همه آنها به اندازه این کلمه که: مریم  مادر عیسی است سخن نگفته اند. (رک به بخش یایانی کتاب فاطمه فاطمه است اثر دانشمند فقید دکتر علی شریعتی  ). در تورات آمده است:در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود. و نظامی می گفت:

بی سخن آوازه عالم نبود                      اینهمه گفتند و سخن کم نبود

بلبل عرشند سخن پروران                   باز چه مانند به آن دیگران

آنچه هم نو است و هم کهن است           سخن است و در این سخن ،سخن است

گفتار های نظامی در باره ارج و ارزش سخن و زبان  و والایی های آن بقدری متوسع  و گسترده است که محتاج پرداختن به رساله ای مستقل است (رک :به مقاله تلقی نظامی از شعر و شاعری با عنوان :نه هرکس سزای سخن گفتن است.منتشر شده در یکی از شماره های کیهان فرهنگی،و در حال حاضراز طریق پایگاه اینترنتی کتابخانه و مجلات تخصصی نور هم می توان به آن مقاله دست یافت.)

در لغت (=زبان)عشق سخن جان ماست        ما طللیم این سخن ایوان ماست

ما که نظر بر سخن افکنده ایم                    مرده اوییم و بدو زنده ایم

با سر زانوی ولایت ستان         کس ننهد بر در هر آستان

گر بنمایم سخن تازه را            صور قیامت کنم آوازه را

همین طور اشعاری را که از نظامی ،سخن پرداز گنجه ،در ذهن و حافظه خود دارم اگر بخواهم نقل کنم سخن به درازا خواهد کشید.نظامی ،عطار ،مولوی ،خاقانی،صائب  ، نیما یوشیج وملک الشعرای بهار...از شاعرانی هستند که در ضمن اشعار و سخنانشان مانند امروزیان به بحث ماهیت شعر وادبیات پرداخته اند.بنابر این اگر فاضل اهل کتاب علاقمند به مباحث سبک شناسی ونقد ادبی و انواع ادبی و دیگر انواع بخواهد در این زمینه ها به تحقیق وتتبع بپردازد رسالات بس گران ارجی را می تواند به جامعه بشری اهدا نماید.

این سخن و زبان که بی آن آوازه عالم نبود نزد رواقیان به لوگوس (Logos ) معروف است زیرا لوگوس مفهومی بس جامعتر از زبان دارد.مفهومی که از آن  نطق و اندیشه هر دو استنباط می گرددیعنی همان صفتی که وجه تمایز آدمی از سایر موجودات می گردد.(ر.ک.به :زبان شناسی و ادبیات،تاریخچه چند اصطلاح،ترجمه کوروش صفوی،هرمس،1377،ص16به بعد)

آدمی مخفی است در زیر زبان      زان پیمبر گفت من کلّ لسان   (مولوی)که اشاره دارد به احادیثی از احادیث نبوی زیر:المرء مخبوء تحت لسانه،و "من عرف الله کلّ لسانه

لوگوس رابطه اندیشه و زبان

تا آدمی لب به سخن نگشوده است چون راز سر به مهری است اما همین که شروع به سخن گفتن کرد اندیسه ، بینش و منش خود را افشا می کند .سعدی ،نویسنده و شاعر قرن هفتم در مقدمه گلستان آورده است:

زبان در دهان ای خردمند چیست؟             کلید در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی                که گوهر فروش است یا پیله ور؟

(کلیات سعدی،به اهتمام محمد علی فروغی،ویراسته بهاء الدین خرمشاهی و ...،امیر کبیر،1363،ص32)

گفتیم که نطق ترجمه لوگوسLogosیونانی و از فعل لیگن به معنی گفتن است و Logicلوجیک هم که به معنای علم منطق است از آن اخذ گردیده است.از معانی دیگر لوگوس سخن و خرد است و هراکلیتوس می گوید:سخن جاودانی است ولی مردم آن را نمی فهمند.همه چیز بر حسب لوگوس(سخن)صورت می پذیرد.شدن و تغییر همه چیز هازیر لوای خرد و لوگوس قرار دارد.

(هیدگر وشاعران/68)خلاصه اینکه لوگوس از آن کلماتی است که از آن هم اندیشیدن وهم سخن گفتن استنباط می شود.

لفظ و معنی  و رابطه آن دو با یکدیگر

فردینان دو سوسور(1875-1913)زبانشناس سویسی،می نویسد:«زبان را می توان به یک برگ کاغذ تشبیه کرد که یک رویه آن را مفاهیم یا معانی و رویه دیگر آن راصداها تشکیل می دهد.از این رو ،مفاهیم و صداها رانمی توان از یکدیگر جدا دانست.»(ر.ک.به:سیر زبانشناسی،دکتر مهدی مشکوة الدینی،دانشگاه فردوسی مشهد،دوم،1376،ص80).اینکه لفظ چیست ؟و معنی کدام است؟و چه پیوندی بین آن دو حاکم است در عمر هزار و اندی ساله زبان و ادب فارسی بحث هایی بس دراز آهنگ بین فضلا و بلغا و سخن سنجان و آفرینندگان معانی باریک و نغز درگرفته است که دارای معانی متناقض نما و پارادوکسی (Paradox) است.ما در اینجا جهت روشن شدن مقصود به برخی از این آرا می پردازیم.

بحث لفظ و معنی ابتدا بین مسلمین در گرفت بدین معنی :«این بحث که آیا معنای قرآن مجید معجزه است یا لفظ آن و یا هردو ،به اینجا منجر شد که در بلاغت نقش اصلی برعهده لفظ است یا معنی؟»(نقد ادبی ،دکتر شمیسا،ص70)و همین توجه به جنبه های لفظی و معنوی قران مجید منشاء بررسی لفظ و معنی آثار ادبی و ترجیح یکی بر دیگری  گردید. و از این میان بلغایی چون:«جاحظ(متوفی در 255هجری)وقدامدامه ابن جعفر(متوفی337هجری)که نصرانی بود وصاحب کتاب نقدالشعر(توضیح اینکه نگارنده به استناد کتاب آشنایی با نقد ادبی زنده یاد دکتر زرین کوب،چاپ 1376ص 294 کتاب نقدالشعر را به قدامه ابن جعفر منسوب نموده بودم که به هنگام جستجو به طور تصادفی در پا نوشت ص17از کتاب تحلیل اشعار اسرارالبلاغه به خامه دکتر تجلیل به چنین یادداشتی بر خوردم:لازم به توضیح است که اخیرا انتساب نقدالشعر به قدامه ابن جعفر با دلایل رد شده و آن کتاب را به ابوالحسین اسحق بن ابراهیم ابن وهب نسبت داده اند و نام اصلی کتاب[البرهان فی وجودالبیان است]که به تحقیق دکتر احمد مطلوب و دکتر خدیجه الحدیثی از سوی جامع بغدادبه سال 1387هجری طبع شده است.) وقاضی علی عبدالعزیز جرجانی (متوفی در 362هجری) و ابو هلال عسکری معتقد به  برتری لفظ بودند ابن جنی(متوفی در 393هجری) و عبدالقاهر جرجانی که ایرانی بود ودر علوم بلاغت دستی داشت و فخر رازی به معنی بیش از لفظ اهمیت می دادند.بعضی ها نیز طرفدار تساوی لفظ و معنی بودند.ابن قتیبه و ابن طباطبای علوی و قلقشندی (صاحب صبح الاعشی،قرن نهم)لفظ و معنی هردو را مهم می دانستند.(ر.ک.به:نقد ادبی دکتر شمیسا/71)صائب می گفت :

لفظ و معنی را به تیغ از یکدگر نتوان برید       کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا

که در این صورت لفظ و معنی چو نان دو روی یک سکه تصور شده است که از هم جدا ناپذیرند (ر.ک به:کلیات سبک شناسی ،دکتر شمیسا،چاپ1372/16)

عبد القاهر جرجانی ایرانی از نخستین نظریه پردازان مهم در باره  علوم بلاغی  ،ضمن مهم شمردن " معنی"در دلائل اللاعجازص309با این عبارت:«اینکه می گوییم فصاحت در معنی است،مقصود آن استکه مزیتی که لفظ به سبب آن سزاواروصف فصیح می شود در حقیقت به معنی باز می گرددنه لفظ.»در باره اهمیت لفظ نظریه ای ابراز نموده است که شبیه به نظریه شکل گرایان(=فرمالیست ها)است.که بدان نظریه ی نظم می گویند .به این معنی که لفظ به تنهایی و مجرد مهم نیست بلکه اهمیت لفظ در جمله و در ارتباط با پس و پیش است که واجد اهمیت است.در این باره می نویسد:«ما وقتی می گوییم فلان لفظ فصیح است که موقعیت آن رابه لحاظ نظم کلام و تناسب آن با معانی کلمات مجاور آن به حساب آوریم.این که می گوییم فلان لفظ در محل مناسب خود جای گرفته و در گوش،خوش آیند است و بر زبان آسان است،مقصود همان حسن توافق و تناسبی است که از جهت معنی،میان این لفظ با لفظ دیگر وجود دارد.»

(ر.ک .به:در اقلیم سخن،دکتر حسن بساک،چاپ دانشگاه پیام نور،چاپ دوم ،1385،ص20)

پس جرجانی را باید نخستین و شاید تنهاترین کسی قلمداد کرد که :«به مساله Syntax(نحو و ترکیب کلام)و Context(فحوای کلام)و حتی محور همنشینی توجه کرد.»

دکتر شفیعی کدکنی،محمد رضا،در کتاب این کیمیای هستی ،مقاله ای با همین عنوان،ص39می نویسد:«معروف میان مردم آن است که در تصوف ،اصل،معنی است و لفظ هرچه خواهد گو باش.اما حقیقت امر این است که در لحظه های ناب صوفی،اصالت با موسیقی(کلمات )است و معانی تابع این موسیقی و الفاظند،گر چه اصرار ورزند که:«حرف چبود؟خار دیوار رزان.»

زبان و گفتار

زبان در مفهوم کلی خود یک مفهوم فلسفی است .قوه یی است که در نوع انسان به ودیعه نهاده شده است.ودر طول اعصار و دورانها به صورت گفتار های فردی ضاهر شده است.نخستین زبانشناسی که بین زبان و گفتار تمایز قائل شد کسی نبود جز فردینان دو سوسور از فرمالیست های روسی که پدر زبانشناسی جدید نام گرفته است.به نظر سوسور زبان(=Langue )،"تمامی توان ها و نیروهای آدمی  برای ارائه معناست،و همچون یک دستگاه و نظام،ضوابط و قائده هایی دارد که فراسوی هرگونه گزینش شخصی وجود دارند.یعنی استعداد مشترک بین همه سخنگویانی که به یک زبان تکلم می کنند و می توان به آن زبان بالقوه گفت.اما گفتار(=Parole)،کاربرد شخصی زبان است و شکل ظهور و فعلیت یافتن آن نظام در سخن گفتن و نگارش است.مثلا هریک از دیوان های شعری مانند رودکی ،سعدی ،حافظ و نیما یوشیج و...یک گفتار از زبان فارسی و بوف کور صادق هدایت و سمفونی مردگان عباس معروفی و راز های سرزمین من رضا براهنی گفتار دیگری از همین زبان است.این گفتارها همه با هم مختلفند و تنها گوشه ی کوچکی از امکانات بی پایان زبانی محسوب می شوند.بنابر این زبان،یک دستگاه و نظام ذهنی و انتزائی است که کاملا دور از دخل و تصرف فرد است.مانند زبان فارسی،انگلیسی ،ژاپنی وترکی و مانند آنها. در مقابل این نظام کلی و ذهنی  که زبان نامیده می شود وجه دیگر این پدیده یعنی گفتار قرار دارد که جزئی و عینی است.پس زبان که پدیده ای ذهنی ،مجردو بالقوه است به دووسیله به صورت عینی و محسوس در می آید و عامل تفهیم و تفاهم می شود. این دو وسیله عبارتند از صوت و خط.صوت و خط هر دو به عنوان ماده ای محسوس،شنیداری و دیداری نظام ذهنی زبان رادر خود منعکس می سازند.از این رو زبان به عنوان یک پدیده ذهنی واحد،دارای دو تظاهر یا دو نمود عینی است که یکی از آن دو،نمود صوتی یا ملفوظ یعنی گفتار و آن دیگری نمود خطی یا صورت مکتوب زبان است.

نتیجه ای که ما از بحث زبان و گفتار می گیریم و استفاده ای که از آن می کنیم این است که :هر چه قدرت بهره گیری ما در گفتار یعنی روشهای مختلف به کار گیری امکانات بی پایان زبانی بیشتر باشد قدرت ما از استفاده از زبان یا قوه نطق بیشتر خواهد بود.حافظ می فرماید:

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب         از هر زبان که می شنوم نامکرر است

پس به قول ماروزوMarouzeauاستاد دانشگاه سربن:«زبان  سیاهه یی از امکانات فراهم می آورد.این امکانات همان سرمایه ی همگانی است که در اختیار همه بهره بر داران گذاشته شده است. بهره برداران به حسب نیازهای بیانی خود،از این سرمایه بر می گیرند و تا آنجا که قوانین زبان به آنان اجازه می دهد[اشاره به محور همنشینی]گزینش به عمل می آورند.»در این عبارت ماروزو نیز به دو مفهوم مهم فردینان دو سوسور یعنی به زبان و گفتاراشاره شده است.در مقام تمثیل می توان زبان  را به بازی شطرنج تشبیه کرد که امکانات آن بی پایان است و گفتار یک دست از این بازی شطرنج است که محدود است.به عبارت دیگر می توان زبان را به مثابه ی انبار بزرگی از امکانات بی پایان  تلقی نمود که در آن همه امکانات زبانی موجود است از این امکانات  همان طوری که رودکی استفاده کرده است ،فردوسی نیز سود جسته است .این امکانات همان اندازه  در اختیار عنصری بوده است که در اختیار سلمان ساوجی و خواجو و حافظ ونیما یوشیج و فروغ فرخزاد وشهریار و پروین اعتصامی.شاعران دوره بازگشت هم از همه امکانات بالقوه زبان برخوردار بوده اند اما درمقام عرضه محاکات شعرآنان چیزی نبوده است جز باز گشت از روی عجز (به تعبیر نیما یوشیج)و تقلید محض از شعر شاعران سبک خراسانی و سبک عراقی.شاید راز اینکه حافظ با آن همه ذوق سخنوری ولطف خداداد در طول شاعری خود بیش از پانصد غزل به اتفاق اکثر  حافظ پژوهان نسروده است ناشی ازهمین  گزینش دیر پسندی بوده باشد .نظامی می گفت :

هرچه در این پرده نشانت دهند        گر نپسندی به از آنت دهند

به که سخن دیر پسند آوری            تا سخن از دست بلند آوری

یعنی دست هرکه درازتر و قویتر باشد از این انبار امکانات بهترین و بیشترین را بر می گزیند .اما گزینش مردم عادی با گزینش شاعران یکسان نیست  ."مردم عادی دست خود را دراز می کنند و هرچه دم دست است بر می دارند اما شاعران و نویسندگان در اعماق این انبار جستجو می کنند و بهترین ها را انتخاب می کنند."

ژان پل سارتر(1905-1980)یکی از آخرین فیلسوفانی که به بحث در ماهیت ادبیات پرداخته  در (کتاب ادبیات چیست،ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی ص21به نقل از بیان دکتر شمیساص32به بعد) در سخنان هوش ربایی می نویسد:«اما شاعر به جای آنکه اشیا رانخست از طریق نامشان بشناسد،گویی که در آغاز،بی واسطه الفاظ،تماسی خاموش با اشیا می یابد و سپس به سوی دسته یی دیگر از اشیا که همان الفاظند،رو می آورد.آنها را لمس می کند،می مالدمی ورزد،می بوید.در آنها درخششی خاص می یابد و کشف می کند که میان انها با زمین و آسمان  وآب و همه  اشیاء آفریده و حادث پیوندی هست.چون نمی تواند آن ها رابه عنوان نشانه یکی از جلوه های جهان به کار برد،ناچار کلمه راتصویر یکی از این جلوه ها می بیند.و این «تصویر لفظی»که به سبب مشابهتش با مثلا درخت بید یا زبان گنجشک مورد انتخاب شاعر بوده است،لازم نیست که حتما همان کلمه یی باشد که ما برای نامیدن این اشیا  به کار می بریم.چون شاعر خارج از زبان است،به جای آنکه کلمات همچون دلالاتی باشند که او را از خودش بیرون ببرند و میان اشیا بیفکنند،شاعر آنها را چون دامی  برای صید واقعیت گریزپا می بیند.الغرض،زبان تماما در نظر او آئینه جهان است..»

اکنون به برخی از این گزینش ها  که در آن زبان چون آئینه ای برای تصویر سازی تخییلی است می پردازیم  اما نکته نغز اینجاست که تصویر جهان در ادبیات همواره از نسخه اصلی خود گیراتر و دلنشین تر است.برای همین است که وصف بهار و شکفتن گلها در شعر شاعران برای ما بسیار خیال انگیز تر و لذت بخشتر از این است که درو پنجره را به روی خود باز کنیم و به تماشای باغ و گل بنشینیم.به قول سهراب سپهری (1307-1359 ) نقاش و شاعر عارف معاصر:

واژه باید خود باد،واژه باید خود باران باشد.

یکی از این نمونه های موفق را در شعر شاعران آغاز شعر فارسی بخوانیم که در آن گره خوردگی عاطفه و تخیل به نحو بارزی آشکار است.

به هوا در نگر که لشکر برف     چون کند اندر او همی پرواز

راست همچون کبوتران سپید       راه گم کردگان به هیبت باز

می بینیم که بارید ن برف پدیده ای است که در نگاه ما مردمان عادی هیچ ربطی به پرواز کبوتران در هوا ندارد .اما ذهن تصویر آفرین و مخیل این گوینده دو مفهوم دور از هم و بی ارتباط رابا نیروی تخیل خویش مرتبط  ساخته است و هر خواننده صاحب ذوقی با خواندن آن غرق در لذت می شود.اما شاعر یا گوینده چگونه توانست بین این دو مفهوم دور از هم ارتباط برقرار کرده،خواننده را غرق در لذت کند؟پاسخ این با عامل تخیل و عنصر خیال که به صور خیال معروف است  و در بلاغت فرنگیان Imageگفته می شود.که اگر بخواهیم با اصطلاحات سنتی خودمان که در علوم بلاغی و معانی و بیان مذکور است توضیح دهیم. باید بگوییم حاصل نیروی تخیل همان تشبیهات و استعارات و مجازهایی است که شاعر می آفریند.به زعم بسیاری از ناقدان شعر از ارسطو و هوراسHoraceگرفته تا نورتروپ فرای ادبیات شناس نامبردار،جوهر اصلی و فصل مقوّم شعر همین عامل تخیل و عنصر خیال است.در کتاب Theory of Literatureتئوری ادبیات،نوشته رنه ولک واوستن وارن ص7آمده است که:خط مشخص ادبیات تخیل ،جعل و اختراع است و این مشخصه چون خطی نامرئی همر ،دانته،شکسپیر و بالزاک رابه هم وصل می کند.(ر.ک :کلیات سبک شناسی،دکتر شمیساص92).ومن اضافه می کنم  مشخصه تخیل و صور خیال چون نخی نامر ئی است که :رودکی را به فردوسی و فردوسی را مولوی و مولوی را به حافظ و حافظ را به شاملو و شاملو را به تی .اس الیوت و الیوت را به گوته و گوته را رابرت فراست و فراست رابه بودلرو...متصل می کند.[در نوشتن این بخش علاوه بر منابع معرفی شده از آثار زیر نیز استفاده شده است:1-ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت،دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی،تهران،سخن،1380 /2-مقدمات زبانشناسی،دکتر مهری باقری،دانشگاه پیام نور،چاپ سوم 1386/3 -معانی،دکتر سیروس شمیسا،تهران،میترا،چاپ سوم،1374/بیان،دکتر شمیسا،تهران،فردوس،چاپ نهم،1381  ]

 

 

                

جادوی سخن

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ        سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

«بنا به روایت های هندی ،سخن دارای نیرویی سحر آمیز است که می تواند دانایی رااز اندیشه به عمل آورد.این نیروی جادویی که منتره    نامیده می شود،در وداها و در ادبیات هندی نمایان گر کلام مقدس است و قدرت آن در به انجام رساندن اعمال جادویی از طریق گفتار است.شفای بیماران و راندن دیوان و موجودات زیان آور از نیروهای خاص منتره است.»(زبان ،فرهنگ ،اسطوره،ژاله آموزگار یگانه،تهران،انتشارات معین،1386)

نگارنده نکته ای را که بایسته توضیح می داند و چنین می انگارد که برای برخی از خوانندگان ممکن است موجب ابهام شود این است که جادو در ادبیات باستان معنای منفی دارد حال آنکه مراد ما در اینجا تاثیر سخن در نفوس است با رویکردهای متفاوت.

قدما مخصوصا منطقیون در مطالعه هر امری چهار علت را مورد بررسی ومطا لعه  قرار می دادند.علل اربعه(علت های چهار گانه )،که شعر و ادب و سخنوری نیز از این موضوع مستثنی نبود.یعنی برای درک کامل موضوع مورد بررسی چهار سبب را مورد دقت وامعان نظر قرار می دادند به شرح زیر:1-علت مادی :یعنی امر مورد مطالعه از چه ساخته شده؟  2-علت فاعلی:چه کسی آن را ساخته؟   3-علت صوری:چگونه ساخته؟شکل آن چگونه است   4-علت غایی:چرا ساخته؟مثلا در مورد یک ساختمان ،می توان گفت،علت مادی آن آجر و سیمان و چوب و آهن است.علت فاعلی آن بنّا و نجّار وسیم کش است.علت صوری آن فضایی است مربع یا مستطیل با کف و سقف  و کمد  و علت غایی آن سکونت و آسایش آدمی است.

و در مورد ادبیات نظر افلاطون (ولابد سقراط)و ارسطو(با اختلافات جزیی) علت مادی محا کات است که قبلا توضیح داده شد و در اینجا نیاز به تکرار نمی بینم.علت فاعلی جذبه و الهام است نه شاعر.علت صوری که در هر زبانی فرق می کندمثلا عبارات موزون و مقفیّ است.و علت غایی تاثیر و نفوذ در دلها است(بلاغت)که خیلی مهم است.

این مسئله بلاغت وموثر سخن گفتن هم در عهد یونان باستان و هم در جهان اسلام علم مستقلی است .در  یونان باستان از نشانه های  بارز دمکراسی و مردم سالاری وجود دادگاههای متعدد بود.عامه مردم جهت تظلم و دادخواهی دعاوی خود را در دادگاهها مطرح می کردند و لذا به خطابه  و هنر موثر سخن گفتن توجه داشتند.سوفسطائیان مخصوصا به ظرایف فن خطابه و مجادله و مغالطه توجهی ویژه داشتند.بعد ها افلاطون در مورد خطابه بحث های دقیقی کرد و آن را پرورش داد و گسترد و این نکته را مطرح کرد که خطابه باید با توجه به روحیه شنونده ایراد گردد .وهمین مباحث درعصر عباسی در علم معانی  به صورت سخن گفتن به مقتضای حال مخاطب (شنونده)مطرح شد.بعد از افلاطون،ارسطو کتاب مستقلی در این زمینه به رشته نگارش در آورد موسوم به رطوریقا (هنر سخن گفتن)و کوشید در آن کتاب از تمامی سبکها و صنایعی که درموثر کردن کلام به کار می روند سخن به میان آورد.ارسطو آن نابغه بزرگ چنانکه قبلا نیز اشاره کرده ام علاوه بر رطوریقا کتاب دیگری موسوم به پوئتیکزیعنی ادبیات شناسی دارد  که این دو کتاب اساس بلاغت در شرق وغرب است.خوشبختانه  این دو اثر مهم که در نوع خود شاهکاراست  به زبان فارسی ترجمه شده است .[کتاب پوئتیکز یک بار با عنوان هنر شاعری به کوشش فتح اله مجتبایی و بار دیگر به خامه زنده یاد دکتر عبد الحسین زرین کوب با عنوان فن شعر ترجمه گردیده است.استاد م دکتر شمیسا در کتاب معانی ص60طی یادداشتی مرقوم داشته است :پوئتیکز یا ادبیات شناسی یا فن ادب در فارسی تحت عنوان«فنّ شعر»و نیز«هنر شاعری»ترجمه شده است،امّا ارسطو در این کتاب فقط از شعر سخن نمی گوید ،بلکه در باب انواع مختلف آثار ادبی سخن گفته است.]گفتنی است که بعد از ارسطو ،کسانی تلاش کردند تا آن تمایزی را که بین رتوریک وپوئتیکز نزد ارسطو وجود داشت نا دیده بگیرند .مثلا هوراس ادیب معروف رومی در کتاب منظوم«فن شعر » خود ،هدف شعر (ادبیات)راتعلیم ومشعوف کردن(لذت بخشیدن)خواننده می داند.یا ایسوکراتیسIsocrates(همان کسی که در خطبه های خود یونانیان را علیه ایرانیان تحریک می کرد.)پیش از ارسطو رتوریک را این گونه تعریف کرده بود:«صناعتی که بدان معنی کلان را خرد نمایند و معنی خرد را کلان نشان دهند.»حال آنکه این تعریف بیشتر درباره ادبیات صادق بود تا رتوریک چنانکه عین همان تعریف را نظامی عروضی صاحب چهار مقاله  لابد تحت تاثیر فرهنگ یونان هدف شعر و شاعری ذکر می کند:«شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه،بر آن وجه که معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خرد و نیکو را در خلعت زشت باز نماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند.»استاد شمیسا در توضیح این مطلب اخیر نظامی عروضی که البته در حقیقت ترجمه جمله معروف ایسوکرات  شاگرد سقراط در تعریف رتوریک یا خطابه با عبارت زیر است:

The art of making great matters small,and small things great

یعنی هنری که با آن امور بزرگ را کوچک و امور کوچک را بزرگ کنندمی نویسد:کوچک کردن امور بزرگ و بزرگ وانمود کردن امور کوچک را قدمای ما به ترغیب و ترهیب  و تهویل و تعظیم وتحقیر و نظایر آن ترجمه کردند:«شعر صناعتی است که قادر باشند به آن بر ایقاع تخّیلاتی که مبادی انفعالات نفسانی مطلوب گردد.پس مبادی آن مخیلات باشند و آن قضایایی باشد که تاثیر کنددر نفس به انبساطی یا انقباظی یا تسهیل امری یا تهویل آن یا تعظیم آن یا تحقیر آن .»[درّة التّاج،چاپ1320،ص14منقول از نقد ادبی،ص69]

در اینجا نکته ای را که در باره رتوریکRhetoricشایسته تامل و واکاوی مجدد می بینم این است که گاهی در زبان فارسی رتوریک را به نادرست همان علم "معانی و بیان "می خوانند .حال آنکه چنین نیست.بلکه واژه از تبار یونانی تخنهTekhneوبه معنای فنّ و هنر است که گاهی از آن به هنر یا فنّ بیان یاد می شود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 92/3/22:: 6:25 عصر     |     () نظر